سه دشمن اصلی موفقیت که باعث می شود هر انسان با اراده و با انگیزهای را از مسیر حرکت به بیرون پرتاب کند چونان که نتواند با آنها برخورد درستی داشته باشد
۱. بی صمیمی ۲. تردید ۳. شک و ترس
حس ششم تا وقتی هر کدام از این سه فکر منفی یا حتی مقداری از آنها در ذهنتان باشند، عمل نخواهد کرد اعضای این سهگانهی نامقدس ارتباط نزدیکی با هم دارند و هر جا هر کدام باشد دیگری را هم میشود پیدا کرد.
همچنان که در حال مطالعه این مطلب هستید این مسئله در یادتان باشد. بیتصمیمی و تردید به صورت شک متبلور میشود و وقتی هر دو ترکیب شوند ترس به وجود می آید! این فرآیند 〈ترکیب〉، اغلب آهسته انجام میشود یکی از دلایلی که این سه دشمن اینقدر خطرناک هستند، همین است.
“بدون اینکه متوجه حضورشان شوید مثل میکروب رشد و تکثیر پیدا میکنند “
در اینجا شرایطی را توضیح میدهیم که اخیراً باعث شده است خیلی از مردم دچار فقر شوند و بیان کننده این واقعیت است که تمام کسانی که ثروت کسب میکنند، چه منظور همان جمع آوری پول باشد، چه حالت ذهنی ثروت که از پول ارزش خیلی بیشتری دارد، باید آن را درک کنند.
در اینجا هدف جلب توجه به دلیل و درمان این ترسهای اساسی میباشد
نکته مهم این است که قبل از اینکه بتوانیم بر هر دشمنی غلبه کنیم باید، نام، عادتها و زیستگاهش را بدانیم همانطور که میخوانید، خودتان را با دقت، تجزیه و تحلیل کنید و بدانید که کدام یک از این ترسها خودشان را به شما چسباندهاند.
از عادتهای این دشمنان ظریف گول نخورید بعضی وقتها در ذهن ناخودآگاه پنهان میمانند که تعیین جایشان دشوار است و حذف آنها حتی دشوارتر خواهد بود.
شش ترس اصلی وجود دارد که ترکیب بعضیهایشان با هم به نوعی باعث رنج همهی انسانها میشود اغلب انسانها اگر از این شش ترس رنج نبرند خوشبخت هستند
این ۶ ترس به ترتیبی که از همه رایجتر هستند عبارتند از:
♦ ترس از انتقاد
♦ ترس از دست دادن عشق کسی
♦ ترس از مرگ
تمام ترسهای دیگر، به نسبت ترس از فقر اهمیت کمتری دارند و میشود آنها را در زیر این عناوین دسته بندی کرد.
شیوع این ترسها که نفرینی برای جهان است، بهصورت چرخهای
اتفاق می افتد.
“در زمانی که رکود اقتصادی اتفاق میافتد در چرخه ترس از فقر دست و پا میزنیم. در زمانی که جنگی اتفاق میافتد در چرخهی ترس از مرگ قرار میگیریم. و بعد از جنگ بلافاصله در چرخه ترس از بیماری میافتیم که در بیماریهای واگیردار که در سراسر جهان گسترش پیدا کرد، مشهود است.”
ترسها چیزی فراتر از حالات ذهنی نیستند. حالات ذهنی را میشود کنترل و هدایت کرد. همانطور که همه میدانند پزشکان کمتر از کارگران ساده در معرض حمله بیماری قرار دارند. چون پزشکان از بیماری نمیترسند.
میدانیم پزشکانی که ترس یا تردید ندارند، روزانه با صدها نفر که بیماریهای مسری مثل آبله میگیرند در تماس هستند ولی بیمار نمیشوند ایمنیشان نسبت به بیماریها اگر فقط به این خاطر نباشد تا حد زیادی به این خاطر است که اصلا نمیترسند.
انسان نمیتواند چیزی را که ابتدا به شکل فکر آنی و لحظهای تصور نکرده است به وجود آورد. بعد از این جمله، جمله مهمتری میآید که اهمیت بیشتری دارد.
یعنی افکار آنی و لحظهای انسان چه ارادی باشند چه غیر ارادی بلافاصله شروع میشوند تا خودشان را به معادل فیزیکیشان تبدیل کنند.
در اینجا، اساس حقیقتی را برای کسانی بنا مینهیم که درک نمیکنند چرا بعضی از افراد خوششانس به نظر میرسند در حالیکه افراد دیگر با توانایی، آموزش، تجربه ظرفیت مغزی برابر یا بیشتر، ظاهراً سرنوشتی پر از بدشانسی دارند باید به این نکته هم اشاره کنیم که هر انسانی توانایی دارد ذهنش را کاملا کنترل کند.
طبیعت به انسان، قدرت کنترل قطعی روی یک عامل، یعنی فکر را بخشیده است. این حقیقت، همراه با یک حقیقت دیگر که هر چیز انسان میآفریند به شکل فکر شروع میشود، انسان را به اصلی نزدیک میکند که با آن میشود بر ترس مسلط شد.
پس اگر اینکه تمام افکار ما قدرت این را داشته باشند که معادل فیزیکیشان را خلق کنند پس این نکته هم درست است افکار آنی ترس و فقر را نمیشود به شجاعت و دستاوردهای مالی تبدیل کرد.
نمونه بارز آن مردم آمریکا هستند که بعد از سقوط والاستریت در سال ۱۹۲۹ به فقر فکر کردند. این فکر عمومی به آرامی ولی قطعی به صورت معادل فیزیکیاش متبلور شد که رکود نام گرفت این اتفاق باید میافتاد، چون با قوانین طبیعت هماهنگ است.
ترس از فقر
نمیشود بین فقر و ثروت مصالحه کرد دو جادهای که به فقر و ثروت میانجامند، در جهات مختلف سفر می کنند. اگر دنبال ثروت هستید، نباید شرایطی را بپذیرید که به فقر میانجامد.
نقطه شروع مسیری که به ثروت میانجامد اشتیاق است.
اگر دنبال ثروت هستید، نباید شرایطی را بپذیرید که به فقر میانجامد.
تعیین کنید چه نوعی از آن را میخواهید و چه مقدر از آن لازم است تا راضیتان کند. مسیری را که به ثروت میانجامد، میشناسید اگر نمیخواهید شروع کنید یا قبل از اینکه به آن برسید، تلاشتان را متوقف میکنید هیچ کس جز خودتان مقصر نیست مسئولیت با شماست.
اگر نتوانید یا نخواهی ثروتهای زندگی را دریافت کنید هیچ بهانهای جز پذیرفتن مسئولیت، نجاتتان نخواهد داد چون پذیرش نیاز به یک چیز، یعنی برآوردن آن، یک وضعیت ذهنی دارد که تصادفاً تنها چیزی است که میتوانید کنترلش کنیم.
پذیرش نیاز به یک چیز، یعنی برآوردن آن
وضعیت ذهنی، چیزی است که فرد تصور میکند. نمیشود آن را خرید باید ایجادش کرد.
ترس از فقر، حالت ذهنیست، هیچ چیز دیگری نیست ولی کافی است که فرصت موفقیت فرد در هر فعالیتی را خراب کند و این واقعیتی است که در طول دوران رکود به شکل رنجآوری مشهود است.
ترس از فقر جذابیت را از شخصیت فرد میگیرد، احتمال تفکر دقیق را از بین میبرد، مسیر تلاش متمرکز را منحرف میکند، روی پشتکار مسلط میشود، اراده را به هیچ تبدیل میکنند، بلند پروازی را از بین میبرد، حافظه را تیرهوتار میکند و به هر شکلی که قابل درک است، باعث شکست می شود؛
ترس از فقر عشق را میکشد و عواطف ظریفتر را نابود میکند، باعث دلسردی در دوستی میشود و به صد شکل، فاجعه پدید میآورد، به بیخوابی، بدبختی و اندوه منجر میشود و همه اینها به رغم این حقیقت است که در دنیایی از وفور همهی چیزهایی که قلب میخواهد، زندگی میکنیم چیزی به جز نداشتن هدف قطعی، بین ما و آرزوهایمان وجود ندارد.
ترس از فقر، بدون شک، مخرب ترین نوع ترس از میان ۶ ترس اصلی است که در ابتدای این فهرست قرار دارد، چون تسلط بر آن از همه سختتر است. بیان حقیقت دربارهی منبع این ترس، شجاعت زیادی میخواهد و پذیرش حقیقت بعد از این که بیان شد، شجاعت باز هم بیشتری میطلبد .
ترس از فقر تمایل اکتسابی انسان برای استثمار اقتصادی انسانهای دیگر است.
تقریباً تمام حیواناتِ پستتر از انسان ،انگیزهی این غریزه را دارند، ولی ظرفیتشان برای تفکر محدود است بنابراین به صورت فیزیکی دیگران را استثمار میکنند.
انسان، با حس الهام برتر خود، با ظرفیت تفکر و استدلال، بدن همنوعان خود را نمیدرد ؛بلکه با خوردن مال و اموالشان راضی میشود. انسان آنقدر حریص است که هر قانونی که فکرش را بکنید برای محافظت از او در برابر انسانهای دیگر تصویب شده است.
از بین تمام اعصار جهان که در موردشان میدانیم، به نظر میرسد عصری که در آن زندگی میکنیم، به خاطر دیوانگی برای پول، متمایز است. انسان اگر حساب بانکی پر پول نداشته باشد، از غبار روی زمین، کم ارزش تر است؛
ولی اگر پول داشته باشد، مهم نیست آن را از کجا بهدست آورده باشد، سرور است یا بسیار موفق؛ از قانون بالاتر است، در سیاست بر دیگران حکومت میکند، در کسبوکار، حکمران است و وقتی گذر میکند تمام دنیا به احترامش تعظیم میکنند.
هیچ چیز به اندازهی فقر برای انسان، رنج و تحقیر به همراه نمیآورد! تنها کسانی که فقر را تجربه کردهاند، معنی کامل آن را درک میکنند .
جای تعجب نیست که انسان از فقر میترسد. انسان بعد از تجارب طولانی که کسب کرده، قطعاً یاد گرفته است که وقتی موضوع پول و داراییهای مادی باشد، به بعضی از انسانها نمیشود اعتماد کرد. این اتهام، نسبتا تلخ است و بهترین بخش آن هم این است که درست است .
تقریباً تمام حیواناتِ پستتر از انسان ،انگیزهی این غریزه را دارند، ولی ظرفیتشان برای تفکر محدود است بنابراین به صورت فیزیکی دیگران را استثمار میکنند.
انسان، با حس الهام برتر خود، با ظرفیت تفکر و استدلال، بدن همنوعان خود را نمیدرد ؛بلکه با خوردن مال و اموالشان راضی میشود. انسان آنقدر حریص است که هر قانونی که فکرش را بکنید برای محافظت از او در برابر انسانهای دیگر تصویب شده است.
از بین تمام اعصار جهان که در موردشان میدانیم، به نظر میرسد عصری که در آن زندگی میکنیم، به خاطر دیوانگی برای پول، متمایز است. انسان اگر حساب بانکی پر پول نداشته باشد، از غبار روی زمین، کم ارزش تر است؛
ولی اگر پول داشته باشد، مهم نیست آن را از کجا بهدست آورده باشد، سرور است یا بسیار موفق؛ از قانون بالاتر است، در سیاست بر دیگران حکومت میکند، در کسبوکار، حکمران است و وقتی گذر میکند تمام دنیا به احترامش تعظیم میکنند.
هیچ چیز به اندازهی فقر برای انسان، رنج و تحقیر به همراه نمیآورد! تنها کسانی که فقر را تجربه کردهاند، معنی کامل آن را درک میکنند .
جای تعجب نیست که انسان از فقر میترسد. انسان بعد از تجارب طولانی که کسب کرده، قطعاً یاد گرفته است که وقتی موضوع پول و داراییهای مادی باشد، به بعضی از انسانها نمیشود اعتماد کرد. این اتهام، نسبتا تلخ است و بهترین بخش آن هم این است که درست است .
هنگامی که فقر از در وارد میشود،عشق از پنجره میگذرد
انگیزه در اغلب ازدواجها به خاطر ثروت یک نفر یا طرفین قرارداد است. بنابراین جای تعجب نیست که دادگاههای طلاق شلوغ هستند.
“انسان، خیلی مشتاق کسب ثروت به هر روشی است؛ یعنی اگر روش قانونی ممکن باشد، با همان و اگر لازم و ضروری باشد با هر روش دیگری دنبال آن است .”
اگر از اغلب مردم بپرسید از چه چیزی بیش از همه میترسند. جواب میدهند 〈از چیزی نمیترسم〉 این جواب، غلط است، چون تعداد کمی از مردم میدانند که گرفتار، فلج و به صورت روحی و فیزیکی، زخم خوردهی یک نوع ترس هستند و آن هم ترس از فقر است.
این احساس ترس آنقدر ظریف و عمیق است که فرد شاید در سراسر زندگی گرفتارش باشد، ولی حضورش را احساس نکند. فقط تجزیه و تحلیل شجاعانه، حضور این دشمن همگانی را علنی خواهد کرد.
ما تا اینجا به معایب ترس از فقر پرداختیم و اینکه میتواند با زندگی ما چه کند.
در ادامه به نشانههای ترس از فقر میپردازیم؛ شما بررسی کنید ببینید این نشانهها را دارید، اگر این نشانهها را در خودتان یافتید بدانید که این ترس بزرگ بر شما غلبه کرده است ولی نگران نباشید شما میتوانید با کنترل ذهن و مغزتان بر این ترس غلبه کنید.
نشانههای ترس از فقر
♦ بیتفاوتی.
این علامت به صورت مشترک با حس بلندپروازی نداشتن؛ تمایل به تحمل فقر؛ پذیرش هر چه زندگی ارائه میکند بدون اعتراض؛ تنبلی روحی و فیزیکی؛ نداشتن ابتکار عمل، تخیل، اشتیاق و کنترل شخصی، مشخص میشود
♦ بیتصمیمی و تردید.
عادت به اینکه به دیگران اجازه میدهیم به جای ما فکر کنند. {نداشتن توانایی تصمیمگیری}
♦ تردید.
معمولا با بهانه جوییهایی برای پوشاندن، توجیه کردن یا عذرخواهی از شکستهای خود و بعضی وقتها به شکل حسادت به افراد موفق یا انتقاد از آنها مشخص میشود.
♦ نگرانی.
معمولاً با ایراد گرفتن از دیگران، تمایل به خرج کردن بیش از درآمد، نادیده گرفتن ظاهر شخصی، اخم کردن و ترشرو بودن؛ افراط در مصرف نوشیدنیهای الکلی، بعضی وقتها استفاده از مواد مخدر، نگرانی، خونسرد نبودن، آگاهی نسبت به عیبهای خود و نداشتن اتکا بهنفس مشخص میشود.
♦ احتیاط بیش از حد.
عادت به اینکه در هر شرایطی دنبال جنبه منفی آن باشیم، فکر کردن و صحبت کردن در مورد شکست احتمالی به جای تمرکز روی راه و روش موفقیت. شناختن تمام مسیرهایی که به شکست میرسند، ولی هیچ وقت دنبال برنامههایی برای خودداری از شکست، نبودند.
انتظار برای زمان مناسب جهت شروع عملی کردن ایدهها و برنامهها، تا وقتی صبر کردن به یک عادت دائمی تبدیل شود. به یاد داشتن کسانی که شکست خوردهاند و فراموش کردن افرادی که موفق شدهاند. دیدن عیبهای مسئله، ولی نادیده گرفتن کل آن. بدبینی که به سوءهاضمه، مسمومیت، بوی بد دهان و خلق و خوی بد منجر میشود.
♦ به تعویق انداختن.
عادت به تعویق انداختن کاری که قبلاً باید انجام میشده، به فردا. وقت کافی صرف بهانهجویی کردن برای انجام ندادن کارها. این علامت، ارتباط نزدیکی با احتیاط بیشازحد، شک و نگرانی دارد. مسئولیتنپذیرفتن وقتی بشود از انجام آن سر باز زد. تمایل به مصالحه به جای تلاش برای آن.
کنار آمدن با مشکلات به جای کنترل و استفاده از آنها به عنوان سکوی پرتاب به سوی موفقیت. چانه زدن با زندگی بر سر پول کم به جای تقاضای فراوانی، ثروت، رضایت و شادی.
فریدریش نیچه؛ فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، آهنگساز، فیلولوژیست
امروز او فقیر است، اما نه به این دلیل که همه چیزش را گرفتهاند، بلکه به این دلیل که همه چیز را دور ریخته است. برایش چه اهمیتی دارد! او به یافتن عادت دارد. این فقرا هستند که فقر داوطلبانه را به خوبی درک نمی کنند.
برنامهریزی برای کاری که باید در صورت شکست انجام داد، به جای خراب کردن پلهای پشت سر و عقب نشینی را غیرممکن کردن.
ضعف و اغلب نداشتن اتکا به نفس، هدف قطعی، کنترل شخصی، ابتکار عمل، شور و اشتیاق، بلندپروازی، صرفهجویی و توانایی استدلال درست.
انتظار فقر به جای تقاضای ثروت. رابطه با افرادی که فقر را میپذیرند، به جای همنشینانی که ثروت را تقاضا میکنند و به دست میآورند.